گویند رمز عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند

 

31 خرداد 1398

اندیشیدن را جدّی بگیریم. اندیشیدن.

آنچه که ما کم داریم، مردان و زنانی هستند که اندیشیدن را جدی گرفته باشند.

اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی بشود. اندیشه ورزیدن.

بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

نویسنده نباید فقط در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود.

چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟

 

نون نوشتن

محمود دولت آبادی

 

 

06 خرداد 1398

زندگی آبرومند انسان حد فاصلی است بین آنچه که خودش می‌خواهد و آنچه که مردم می‌خواهند.

 

شوهر آهوخانم

علی محمد افغانی

 

30 فروردین 1398

کرم شبتاب گفت: رفیق خرگوش، من همیشه می کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، جنگل را روشن کنم اگرچه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویند "با یک گل بهار نمی شود. تو بیهوده می کوشی با نور ناچیزت جنگل را روشن کنی."

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی هاست. ما هم می گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بلاخره روشنایی است."

 

 اولدوز و عروسک سخنگو

صمد بهرنگی

 

2 فروردین 1398

دیشب به خودم گفتم، شعور یک گیاه در وسط زمستان از تابستان گذشته نمی‌ آید، از بهاری می‌ آید که فرا می‌ رسد. گیاه به روزهایى که رفته نمی‌ اندیشد، به روزهایى می‌ اندیشد که می‌ آید، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد، چرا ما انسان‌ ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آن چه می‌ خواهیم، دست یابیم؟

 

جبران خلیل‌ جبران

 

 

 

15 اسفند1397

نرون شهر رم را به آتش می‌کشید و چنگ می‌نواخت، شاه اسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن می‌زد و غزل می‌گفت، بتهوون عظیم‌ترین سمفونی عالم را در ستایش شادی ساخت و هیتلر که آرزو داشت نقاش شود عظیم‌ترین رنج‌گاه تاریخ، کشتارگاه زاخ سن‌هاوزن را...

ناصرالدین شاه هم شعر می‌سرود هم نقاشی می‌کرد و نقاش می‌پرورد اما برای یک تکه طلا می‌داد سارق را زنده‌زنده پوست بکنند. انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت.

خب، هنر و سیاست یک‌جایی به‌هم می رسند؛ متأسفانه بر سر نعش یکدیگر!

 

گفتگوی ناصر حریری با احمد شاملو

 

07 اسفند 1397

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات           مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

 

حافظ

 

30  بهمن 1397

بر تو خوانم ز دفتر اخلاق     /     آیتی در وفا و در بخشش

هر که بخراشدت جگر به جفا     /     همچو کان کریم زر بخشش

کم مباش از درخت سایه فکن     /     هر که سنگت زند ثمر بخشش

از صدف یاد دار نکتهٔ حلم     /     هر که برد سرت گهر بخشش

 

حافظ

 

15 بهمن 1397

می گویند سلیمان ( ع ) می خواست از کوزه ای آب بخورد که در آن از خاک مردگان هیچ نباشد. همه جا را گشتند و چنان خاکی پیدا نکردند. دیوی گفت:" من این چنین خاکی پیدا می کنم." و سپس در دریایی ژرف فرو رفت و از گل آن دریا کوزه ای ساخت و پیش سلیمان ( ع ) آورد. سلیمان ( ع ) را از حال خود آگاه کرد و گفت :" من فلان پسر فلان هستم . تو آب بخور و نشانی از خاک مگیر که در دنیا خاکی نیابی که از پیکر مرده ای در آن نشانی نباشد." 

تو را گر کوزه ای و گر تنوری ست 

یقین می دان که آن از خاک گوری ست 

الهی نامه

عطار 

 

11 بهمن 1397

هیچ همه چیز است! برای نیرومند شدن، ابتدا باید ریشه‌هایت را در هیچ فرو بری و رویارویی با تنهاترین تنهایی‌ها را بیاموزی ...

 

اروین یالوم

 

8 بهمن 1397

کلوخه‌ی غم را باید به آب دهان خیس کرد و به زبان هی چرخاند و چرخاند و بعد فرو داد. گفتن ندارد.

‏⁧ هوشنگ گلشیری ⁩

 

28 دی1397

زمانی که پیشرفت فیزیک به بی‌نهایت میل کند، خدای فیزیک، خدای ریاضی و خدای مذهب یکی می‌شوند. چون تنها یک خدا وجود دارد. تنها آنگاه ذهن خدا را درک می کنیم و پی می‌بریم که درک نسل‌های قبلی‌مان هم کمتر از ما نبود‌. مگر آنها نبودند که گفتند:《یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود》

 

 

صفر: تولد و مرگ در فیزیک جدید

مسعود ناصری

 

 

26 آبان 1397

کتابفروشی ها ارزشمندترین مقصد افراد تنها هستند. گواه این امر تعداد کتاب هایی است که علت نگارش آنها این بوده که نویسندگانشان کسی را برای حرف زدن پیدا نکرده اند.

 

آلن دوباتن

 

18 آبان 1397

جوانمردا !

چندان که توانی از مال و جاه و از قلم و زبان از هیچ کس دریغ مدار که وقت آید که خواهی خیری کنی و نتوانی.

 

عین القضات همدانی

 

 

 

 

05 آبان 1397

به ایرانم

به ایران گرامی ام

به ایران جاودانی ام

 

سعید نفیسی

 

27 مهر 1397

درون توست اگر خلوتی و انجمنی است

برون ز خویش کجا می روی؟ جهان خالی ست!

 

بیدل

 

14 مهر 1397

به گفته زیست شناسی مدرن، در قیاس با تاریخ حضور حیات ارگانیک در کره ی زمین، دوره ی حقیر پنجاه هزارساله ی حضور انسان هوشمند، چیزی است نظیر دو ثانیه آخر یک روز بیست و چهار ساعته.

در این قیاس، کل تاریخ تمدن بشری در یک پنجمِ واپسین ثانیه یِ واپسین ساعت، خلاصه می شود!

 

والتر بنیامین

 

1 مهر 1397

گفت استاد مبر درس از یاد   /   یاد باد آنچه به من گفت استاد

یاد باد آن که مرا یاد آموخت   /   آدمی نان خورد از دولت یـــاد

هیچ یادم نرود این معنــــی   /   که مرا مادر من نـــــادان زاد

پدرم نیز چو استــــــادم دید   /   گشت از تربیــــــــــت من آزاد

پس مرا منت از استـــاد بود   /   که به تعلیـــــــم من استاد استاد

هر چه می دانست آموخت مرا   /   غــــیر یک اصل که ناگفته نهاد

قدر استـــــــــــــــاد نکو دانستن   /   حیف استــــــــاد به من یاد نداد

گر بمردست، روانــــش پر نور   /   ور بود زنده، خدایش یار باد!

 

 

ایرج میرزا

 

1 مهر 1397

اگر کسی گرفتار رفتهِ هاست، پیش از آن که زخم به چرک بنشیند خودش را پیش از طلوع یا غروب، به سایه ی لیل ی برساند.

 

هوشنگ گلشیری

 

28 مرداد 1397

عشق را از عشقه گرفته‌اند. و عشقه آن گیاهى است که در باغ پدید آید، در بن درخت. اول، بیخ در زمین سخت کند، پس‏ سر برآرد و خود را در درخت میپیچد، و همچنان میرود تا جمله‌ى درخت را فراگیرد، و همچنانش‏ در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا، که به واسطه‌ى آب و هوا به درخت میرسد، با تاراج میبرد، تا آنگاه که درخت خشک شود.

 

 

شهاب‌الدین سهروردى شیخ اشراق

 

19 تیر 1397

از وصف باغ فقط یک جفت غنچه ی خون در خاطرم هنوز هراسان است.

 

رضا براهنی

 

1 اردیبهشت1397

نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب، ای دریغا! به برم میشکند...

 

نیما یوشیج

 

 26اسفند1396

با آنکه، دکه‌اش،

سر بازار روزگار

مصداق کعبهٔ آمال خلق داشت،

آزرده بود خاطر خطّاط سرنوشت.

[…]

بر سنگ مرمر دیوار بارگاه

با خط پخته و خوانا نوشته بود.

«خواهان دوزخ و بیزارم از بهشت.»

 

*صنعتی، همایون، «خطاط سرنوشت» در مجله‌ی بخارا، ۷۲ و ۷۳ (مهر ـ دی ۱۳۸۸)، ص ۵۵۶

 

25اسفند1396

به اعضای ستادِ انقلابِ فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمی‌دارد.

 

سیروس علی‌نژاد و سیمین روشن، 

[مقدمه‌ی گفتگو با محمدرضا باطنی] در مجله‌ی بخارا، ۷۲ و ۷۳ 

(مهر ـ دی ۱۳۸۸)، ص ۲۴

 

 

23اسفند1396

-گرچه به خصلتِ شاهان، حسود به کارِ نوکرانِ خویش نیستیم،

اما در عالمِ نقاشی، بدمان نمی‌آمد خالقِ «تالار آیینه» ما بودیم.

 

 

کمال‌الملک (علی حاتمی)، ۱۳۶۷

 

 

 23اسفند1396

ما کاری به حکم نداریم. حکمِ رو کاغذ مالِ محکمه‌ست.
اصلیتِ حکم مالِ خداست که «ما و من‌»ش ریخته.

 

اعتراض (مسعود کیمیایی)، ۱۳۷۸